بعدرفتن توفقط من ماندم وروزهایی که بی توتکرارمی شوند
ومن درخلوت شب های بی ستاره ام از به تواندیشیدن
عادتی ساخته ام دراز به دارازی آرزوهایی که برایت داشتم
هنوز نمیدانم برق نگاه کدامین لیلی نی نی چشمان تورا خیره کرد
وتیشه عشق کدامین فرهادریشه عشق مان راخشکانید
امامی دانم چون مجنون تا ابد دربیابان چشمانت به انتظار خوام ماند
به خاموشی رسیدم وکلمات شبیه دندان های شیری یکی یکی ازدهنم ریختند
سرنهاده بر بالش فراموشی قطره قطره شب تلخ را مکیدم
وپروانه های رنگی از خاکستری هایم گریختند
عقربه های کبود ماه از گودال تنهایی اش خزه بسته بود
وزنی که دیگرزیبایی دست هایش را به یاد نمی اورد
بی تویک روزدر این فاصله هاخوام مرد
مثل یک بیت تاثانیه هاخواهم مرد
توکه رفتی همه ثاتیه هاسایه شدند
سایه درسایه آن ثانیه خوام مرد
شعله هابی تو ز بی رنگی دریاگفتند
بی تو یک روز دراین فاصله ها خواهم مرد
موج در موج دراین خاطره هاخواهم مرد
تومرا می فهمی؟من تورا میخواهم
وهمین ساده ترین قصه یک انسان است
تومرامیخوانی ومن تورا نابترین شعرزمان می دانم
وتوهم می دانی تا ابد در دل من می مانی
و نوشتن پایان همیشه ی من بوده واست
همیشه ی که هیچ گاه نزدیک نمی گردد
نوشتن برای من فرار از همیشه هاست
ونبودن در همه جا
گم شدن در قدم دوری چشمان بهار